هلیا ( به انگلیسی Helia) زاده ۱۹ خرداد ساعت ۹ چشم به جهان گشود. وی دهه اول زندگی خود را در اصفهان گذراند و پس از آن به مشهد نقل مکان کرد. ۸،۹ ماهی میشود که به این دخمه bella ای پناه آورده و کلی دوست پیدا کرده. او تا کنون افتخار چندا بزرگی در زندگی به دست نیاورده.

 به نظر خودش بهترین دوران زندگی اش برمیگردد به ۳ تا ۷ سالش. در آن زمان هر روز از ساعت ۴ بعد از ظهر تا ۱۰ شب به کوچه میرفت و ساعت ها با ( باران ، بهراد و الا) بازی میکرد.

نزدیک های پاییز که میشد ، کنار درخت کاج سر به فلک کشیده کنار خونه شان ، خانه ای کارتونی می ساختند و کل زمستان را به همان روال در آنجا می گذراندند.

نزدیک به ۳ سال است که وقت خود را روی یک کتاب داستان گذاشته و عاشق کتابش است. هیچ تصمیمی برای آینده اش ندارد و میخواد هم اکنون فقط خوش بگذراند ( لازم به ذکر است که وی علاقه شدیدی به بازیگری و نویسندگی دارد و شاید همین اینده اش شود)

حدود یک سالی می‌شود که از طریق بهترین دوستانش سانا و دیانا وارد بیان شده هر روز علاقه اش به وب و وبگردی بیشتر میشود. 

اگر از او بپرسند بهترین اتفاق زندگی ات چی و کجا بوده ، قاطعانه تابستان پارسال رو یاد می‌کند. 

به طور کلی تابستان سال قبل ، تابستان چندان دل انگیز و لذت بخشی برای او نبود . مجبور بود روزانه ساعت ها درس بخواند و ده ها کتاب قطور را تست بزند. اما ورود دوباره سانا ، دیانا ، اینوش و سارینا به زندگی اش تمام آن خستگی ها را شست و بهترین اتفاق زندگی اش را رقم زد. 

انها در سال ۱۳۹۷ با یکدیگر اشنا شده و دوستان صمیمی گشتن. در یکی از یکشنبه های عادی در طول سال ، سانا و انیسا مثل همیشه مشغول صحبت بودند. آنروز به طرز عجیبی حس تنهایی میکرد و آن دو مثل فرشته برایش ظاهر شدند.

سانا پایش پیج خورده بود و راحت نمیتوانست راه برود اما با این وجود باز هم با او تا حیاط امد. بعد از آن دیانا به انها ملحق شد . دعوا زیاد داشتن اما باز هم بهترین دوستای هم شدن

سال ۹۷ به پایان رسید 

دوستی انها هم تمام شد

وی به دلیل یک سری مشکلات مدرسه اش را عوض کرد و به یک مدرسه کوچک تر رفت. ان زمان هیچکدام هیچ شماره ای از هم نداشتن و این پایان دوستی بینهایت صمیمی انها بود

تا وقتی که به تابستان پارسال رسیدند و همگی دوباره دور هم جمع شدند . اینبار تنها نه. بلکه با یک کتاب. در واقع شروع دوستی دوباره آنها،  شروع ● شش قلمرو ● هم بود. داستانی درباره ۵ دختر جنگجو،  درست مثل خودشان.

وی هم اکنون در حال گذراندن شیرین ترین دوران زندگی ( به قول مردم) است و تنها آرزویش،  رسیدن همه به آرزوهایشان است.


 

پ+ن: همیشه وقتی تو ویکی پدیا بیوگرافی ادم مشهورا رو میخوندم دلم میخواست یه همچین زندگی نامه ای از خودم درست کنم و یجا بزارمش . هعی کجا بهتر از اینجا :')؟ 

اینجوری حداقل بیشترم اشنا میشیم:')

اتاق داستان

مثل یه سلبریتی تو ویکی پدیا

هم ,، ,زندگی ,اش ,سال ,یک ,زندگی اش ,از آن ,هم اکنون ,ساعت ها ,بهترین اتفاق ,بهترین اتفاق زندگی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

shahidshooshtari93 دیپلم اسان درخواستی|دانلودفیلم|دانلودسریال|دانلودموزیک عشق فروش کاریکلماتور متین یحیی زاده marketing-seo پاسخ به شبهات فضای مجازی دیجی بابا gititavan كاردرماني و توان بخشی (ليلاشكارچي)آرمان